جدول جو
جدول جو

معنی دس چینی - جستجوی لغت در جدول جو

دس چینی
با دست چیدن، بادست ورچین کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست چین
تصویر دست چین
ویژگی میوه یا چیز دیگر که آن را با دست چیده و برگزیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان. واقع در 55هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنۀ آن 155 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
انتخاب. گزینش. و رجوع به دست چین شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
سفالینه که بر روی آن لعابی از شیشه کنند. کبود آن را فیروزه ای و زرد آن را ذرتی گویند. (یادداشت مؤلف). نام عمومی هر نوع ظرف سفالی که از گل رس معمولی ساخته شده و بر آن لعابی از اکسید قلع داده باشند. (از دایره المعارف فارسی). و رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
دارچین:
بخود پیچید فلفل از سواد خال هندویت
قلم شد دارچینی ازحدیث تندی خویت،
تأثیر،
رجوع به دارچین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دست چیده. چیده شده با دست. به دست از درخت چیده شده. (یادداشت مرحوم دهخدا). که با دست چیده اند و خود از درخت نیفتاده است (میوه) ، گزیده و منتخب از میوه و امثال آن. گزیده و منتخب از هر چیز بطور مطلق. برگزیده و خلاصه و سرچین. (آنندراج) ، چیزی را که به دست بچینند و انتخاب کنند. (آنندراج) : در زمستان پس از چهار پنج روز برگها بگردانند و دست چین سازندو در تابستان در دو روز. (ابوالفضل، از آنندراج).
- دست چین شدن، با دست چیده شدن میوه از درخت نه با تکان دادن یا فروافتادن خود میوه.
- ، انتخاب شدن در چیدن.
- ، انتخاب و گزیده شدن.
- دست چین کردن، چیدن با دست نه بوسیلۀ داس یا تکاندن ویا چوب زدن. بازکردن. قطف.
- ، انتخاب کردن میوه در چیدن. برگزیدن ثمار گاه چیدن. چیدن از پس گزیدن.
- ، انتخاب کردن. گزیدن
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان اسفیورد شوراب بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 2500گزی جنوب ساری و 2000گزی ایستگاه راه آهن. هوای آن معتدل و دارای 70 تن سکنه است. آب آن از رود خانه تجن و محصول آن برنج، غلات، پنبه، کنجد و صیفی است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر چینی
تصویر پر چینی
حالت و چگونگی پرچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
میوه ای که با دست چینند، با دست انتخاب کردن اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو بینی
تصویر دو بینی
دو تا دیدن هر شی احولی، دو رویی منافق نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است: کوچک از تیره غاریها جزو رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که ارتفاعش بین 5 تا 7 متر و همیشه سبز است. برگهایش متقابل و دائمی و بیضوی و نوک تیز و چرمی و کامل و بی کرک و صاف و شفاف است. گلهای منظم و سفید مایل به زرد دارد و در هندوستان و چین میروید. دارچین قرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
برگزیده، منتخب
فرهنگ فارسی معین
انتخاب، دست گزین، گزینش، گزیده، منتخب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چین دوم پنبه و جالیز
فرهنگ گویش مازندرانی
چهار دست و پایی
فرهنگ گویش مازندرانی
برش خوردگی، بی قراری، ناراحتی
دیکشنری اردو به فارسی